یادداشت

نامه ای به باد صبا

مونا محمدی – سلام بر تو ای باد صبا. دلم تنگ است. دلم برای دیدنت تنگ است. مدت هاست که منتظر وزیدنت هستم. تو ابرها را می آوری و امسال چقدر کم آمدی. می دانی که کم آمدنت چه کرده؟ رودها و کوه ها خشکیده اند و نگاهشان به آسمان است و دلخوش به آمدن تو. و نمی دانم چرا با ما قهر بودی. البته دروغ چرا؟ می دانم چرا نیامدی. چرا ابرها را نیاوردی و یا اگر آوردی چرا باران نبارید.

ولی تو ای باد صبا، همه ما را به خاطر اشتباه، برخی از ما تنبیه نکن. می دانم هوا آلوده شده. می دانم سطح سفره های آب زیرزمینی پایین رفته و زمین و هوا خشک تر شده. می دانم به خاطر انتقال آب، حجم آب در رودخانه ها کم شده. می دانم چشمانت به دنبال آب تالاب ها و برکه ها و دریاچه هاست و حتی می دانم از زباله ها و نخاله های رها شده در کنار و درون آب رودخانه ها چقدر عصبانی و ناراحتی. و تو می دانی و من می دانم که همه اینها دست در دست یکدیگر باعث شده که هوایی خشک و بی بارش و یا کم بارش داشته باشیم.

اما تو ای باد صبا، اگر می خواهی ما را تنبیه کنی و ابرها را نیاوری اینبار نه به خاطر هیچیک از ما، بلکه به خاطر کارون، به خاطر کرخه، به خاطر زهره و مارون که دوستانی هزاران ساله هستید بر ما ببخش و بیا.

هنوز مانده است که از آمدنت ناامید باشیم. ای باد صبای عزیز، ای عزیز دل، ای آرام بی نظیر، ای قوت قلب و ای زندگی بخش در این چند صباحی که مانده است امید ما را ناامید نکن و دیدگان مان را به دیدنت روشن کن. به امید دیدارت در بهار با دستانی مالامال از باران.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *